Monday, November 12, 2007
Baba noghte sare khat dige....
چرا هنوز حس و حال مطلب گذاشتنو ندارین نقطه نمی دونم چرا هر وقت من حس و حال نوشتن دارم آق بابا نداره و هر وقت اون داره من ندارم نقطه ولی شاید الان فکر کنید که چرا وقتی دارم برای آق بابا می نویسم کاما خوب می تونم اینارو بهش بگم و چرا بی خودی می نویسم علامت تعجب
راستش همین که شما می آیین و سر می زنید کاما یعنی که ما هنوز دور هم هستیم و هنوز اگه سرمون خیلی شلوغه کاما باز جایی هست که وقتی دلمون برای هم تنگ می شه کاما می ریم و با خوندن مطالب همدیگه دلتنگیمونو برطرف می کنیم علامت تعجب
حداقل من یکی که اینطوری هستم نقطه
حال جدی نقطه سر خط
روزمرگیمونو به روزنگاری تبدیل کنیم و نسبت به روزها بی تفاوت نباشیم حتی اگه خیلی کار داریم نقطه
اهداف همدیگرو به هم یادآوری کنیم تا به هم انرژی بدیم نقطه
مثلا اینکه دوتامون می خوان دکتری قبول بشن و سه تامون هم می خوان مقاله چاپ کنن و به زندگیشون سر و سامون بدن و نقطه نقطه نقطه
پس ما می تونیم نقطه می تونیم نقطه می تونیم نقطه فقط باید بخواهیم و اراده داشته باشیم کاما
و به اصطلاح خودمون شیره اینوری ها نقطه نقطه نقطه
منتظرما
Posted by iasbsiha at 6:45 AM 2 comments
Thursday, November 8, 2007
ُShadi...
سر و صدامون همه جا رو پر کرده. بعد از مدتها یه مهمونی رفتیم که یاد سابق تر ها افتادیم. باز مثل قبل همه با هم شادی میکردیم؛
ولی از انصاف نگذریم این بچه پیوسته ها خوب چیزی یادمون دادن. با هم شاد بودن, با هم خوشی کردن و از همه مهمتر با هم حرکات موزون انجام دادن(؟) . چیزی که مدتها بود دلمون براش تنگ شده بود؛ آخه این بچه جدیدها که میان دانشگاه, اصلا حال و حوصله ندارن. فکر می کنن باید سنگین و رنگین بشینن و نگاه کنن و یه عده سر اونارو گرم کنن! بقیه هم که شادن اگه بخوان به این حرکات توجه کنن دیگه نمی تونن شاد باشن و میشه همون مهمونی های به درد نخور که آدم اصلا حوصله شو نداره بره! چیزی که تو جو اینجا نبود الان داره باب می شه! ولی دست در دست هم می دیم و نمی ذاریم تا دیدگاه سنتی به اینجا وارد بشه و اون بی شیله پیلگی رو از ما بگیره! باز با هم داد می زنیم با هم پا می کوبیم و با هم شادی می کنیم چون جوون هستیم و ادعای جوونی داریم و در آخر
ما زنده از آنیم که آرام نگیریم
موجیم که آسودگی ما عدم ماست
همین
Posted by iasbsiha at 10:38 PM 4 comments
Selectُُ
....
....
Posted by iasbsiha at 12:15 AM 0 comments
Wednesday, November 7, 2007
Noghte sare khat...
می گن وقتی می نویسی آروم می شی. من هم امروز تصمیم گرفتم تا با نوشتن خودمو آروم کنم. چند وقتی هست که هممون بی بخار شدیم . مثل سابق حال و حوصله نوشتن و نقاشی کردن و مطلب گذاشتن تو وبلاگو نداریم. البته قبلها هم همه این کارو نمی کردن ولی حداقل دری وری های مارو میخوندن و نظر میدادن و کلی دلگرممون می کردن تا ادامه بدیم. دو تامون که ایران نبودن؛ بقیه هم که بودیم هر کی درگیر کار خودش بود ؛ من هم که خوب بهانه ای دستمه ؛ درگیر زندگی شدم. هیچوقت فکر نمی کردم درگیر زندگی شدن من رو هم که انقدر ادعای اینجوری نبودن داشتمو هم درگیر کنه! دیروز بعد از مدتها به حال و هوای خودم برگشتم البته فقط برای چند دقیقه! رفتم کتابفروشی و غرق ورق زدن کتابها شدم . یادم افتاد که پیشترها هر ماه برای خرید یه کتاب پول کنار می ذاشتم و از بچه ها پرس و جو می کردم سینما می رفتم نقد فیلم می خوندم تو دنیای خودم بودم ولی الان خیلی فاصله گرفتم و دچار یکنواختی شدم؛ یه دفعه دلمو زدم به دریا و دنبال اون کتابی که همیشه خودشو برام قایم می کنه تا پیداش کنم و بخرمش گشتم و خریدم و کلی شارژ شدم. می خوام از امروز شروع کنم حتی اگه بچه ها دیگه پایه نباشن! هر از گاهی هر چی دم دستم اومد بنویسم تا نشون بدم که من هنوز نمردم و زنده ام ! هنوز به اطرافم بی توجه نیستم هر از گاهی به فکر می رم و دلتنگ می شم. اینجوری حتی اگه خبر ناخوشایندی حالمو بگیره باز من جایی دارم که پناه ببرم و خالی بشم! شاید بچه ها باز اومدن و خوندن و نظر دادن و کمک کردن و دلهامون دور هم جمع شد و از یخ زدگی نجات پیدا کردیم.
التبه این روزها وضع سلف خوب شده و دیگه کسی مشکل شکم نداره تا از روی گرسنگی انگیزه پیدا کنه و بره تو پینت و نقاشی بکشه و نظر بده! اما شاید یک روز به این وضع هم عادت کنیم و باز زنجیر تکرار بشه!
خلاصه می نویسیم , نقاشی می کشیم , حرف می زنیم و شروع می کنیم
....
.....
Posted by iasbsiha at 11:51 PM 3 comments
Tuesday, July 17, 2007
Sepas
با تمام سختی ها یک روز می رسه که می بینی چقدر احساس آرامش
می کنی و تمام اون سختی ها تموم شده و بشارتی که خدا داده به وقوع
پیوسته. اون لحظه خدا را شکر می کنی که بهت نیرویی داده که بتونی قوی باشی و تمام مشکلاتو تحمل کنی و امیدوار باشی که فردا از آن توست. مخصوصا اگر در این لحظات سخت دوستانی داشته باشی که مثل فرشته های نجات می مونن و تنهات نمی ذارن و حضورشون بهت دلگرمی میده، لبخندشون پر از امیده، دستاشون پر از برکته و قلبشون انرژی مثبت برات به ارمغان می آره.
و
قلب محکمی که پشتم وایستاد و دیده نشد، دستاش به یاریم اومد ولی در پاکی قلبش محو شد و اونقدر به من آرامش داد که فضا رو لبریز از آرامش کرد تا من در اون فضا غرق بشم و اون موقع بود که ترس دیگه معنایی نداشت!!!
خدایا به خاطر تمام خوبیهایی که نصیبم کردی ، چه اونهایی که دیدم وفهمیدم و چه اونهایی که درکشون نکردم و در حکمت بی انتهای تو گم شدن، به خاطر تمام مهربونیهات ممنونم و شکرت می کنم
ما بدان مقصد عالی نتوانیم رسید
هم مگر پیش نهد لطف شما گامی چند
Posted by iasbsiha at 11:29 PM 2 comments
Labels: habit
Saturday, June 9, 2007
Roya
همه چيز مثل يك رويا مي مونه !
همه چيز خيلي اتفاقي و ناگهاني رخ مي ده!!!
وقتي كه دقيقه نوده و مي خواي به سرنوشت تن بدي اون اتفاق مي افته،!!!
چند وقتي مي شد كه درگير چند تا از كتابهايي كه خيلي تو ذهنم مونده بودن، از جمله
يگانه (ريچارد باخ) ، در آغوش نور، شازه كوچولو، كوه پنچم، و بريدا و... كه خيلي رو من تاثير گذاشتن
شده بوده و فكر مي كردم كه اين مسائل هميشه تو كتاب هاست و صورت واقعي نداره،
ولي تازگي ها به اين نتيجه رسيدم كه اگر همه چيزو باور كني و صبر كني اون اتفاقي كه منتظرش هستي
و تمام باورهات به واقعيت تبديل ميشه!!! راستي واقعيت چيه؟
ولي باز كه فكر مي كنم همه چيز مثل يك رويا مي مونه كه رنگ واقعيش صورتيه و از يه دنياي ديگه ا ست!!!
فقط همين
Posted by iasbsiha at 3:40 AM 3 comments
Wednesday, May 30, 2007
كليد
اشتباه نمي كنم؟ برق خونه خودمه كه روشنه؟ خدايا يعني ممكنه كه مامان و بابا بعد از اين همه مدت اومده باشن؟
آقا مي شه قشنگترين دسته گلتونو بدين؟
.
حالا كدومشونو اول مي بينيم بابا يا مامان؟ مي خوام تو اولين نگاهم هر دوتاشون باشن. چشامو مي بندم. آها فقط يازده تا پله مونده كه برسم بهشون. حالا زنگ در كجا بود؟
سلاااااام.
سلا م.عجب ما شما رو بالاخره ملاقات كرديم. همه وسايلتون دم پله است. اينقدر اجاره خونتون دير شده بود كه ديگه نمي شد تحمل كرد.
شما..!ايد
فكر اينجاشو ديگه نكرده بود. صاحبخونه بالاخره كار خودشو كرد. نگاهش به وسايلش افتاد و يك كليد فلزي كه روي همون كتابي كه ديشب روش خوابش برده بود، مي درخشد.
Posted by iasbsiha at 10:41 PM 0 comments
Tuesday, May 29, 2007
haft shahr e eshgh:
گفت ما را هفت وادی در ره است
چون گذشتی هفت وادی،درگه است
وا نیامد در جهان زین راه کس
نیست از فرسنگ آن آگاه کس
چون نیامد باز کس زین راه دور
چون دهندت آگهی ای ناصبور؟
چون شدند آن جایگه گم سر به سر
کی خبر بازت دهد ای بی خبر؟
هست وادی طلب آغاز کار
وادی عشق است از آن پس ، بی کنار
پس سیم وادی است آن معرفت
پس چهارم وادی استغنا صفت
هست پنجم وادی توحید پاک
پس ششم وادی حیرت صعبناک
هفتمین وادی فقر است و فنا
بعد از این روی روش نبود تو را
در کشش افتی روش گم گرددت
گر بود یک قطره قلزم گرددت
وادی اول:طلب
ملک اینجا بایدت انداختن
ملک اینجا بایدت درباختن
در میان خونت باید آمدن
وز همه بیرونت باید آمدن
چون نماند هیچ معلومت به دست
دل بباید پاک کردن از هرچه هست
چون دل تو پاک گردد از صفات
تافتن گیرد ز حضرت نور ذات
وادی دوم:عشق
کس درین وادی بجز آتش مباد
وان که آتش نیست عیشش خوش مباد
عاشق آن باشد که چون آتش بود
گرم رو و سوزنده و سرکش بود
عاقبت اندیش نبود یک زمان
درکشد خوش خوش بر آتش صد جهان
وادی سوم:معرفت
چون بتابد آفتاب معرفت
از سپهر این ره عالی صفت
هر یکی بینا شود بر قدر خویش
بازیابد در حقیقت صدر خویش
سر ذراتش همه روشن شود
گلخن دنیا بر او گلشن شود
مغز بیند از درون نه پوست او
خود نبیند ذره ای جز دوست او
وادی چهارم:استغنا
هفت دریا یک شَمَر اینجا بود
هفت اخگر یک شرر اینجا بود
هشت جنت نیز اینجا مرده ای است
هفت دوزخ همچون یخ افسرده ای است
وادی پنجم:توحید
رویها چون زین بیابان درکنند
جمله سر از یک گریبان برکنند
گر بسی بینی عدد، گر اندکی
آن یکی باشد درین ره در یکی
چون بسی باشد یک اندر یک مدام
آن یک اندر یک ، یکی باشد تمام
وادی ششم:حیرت
مرد حیران چون رسد این جایگاه
در تحیر ماند و گم کرده راه
گر بدو گویند"مستی یا نه ای؟
نیستی گویی که هستی یا نه ای؟
در میانی یا برونی از میان؟
برکناری یا نهانی یا عیان؟
فانیی یا باقیی یا هردویی؟
یا نه ای هردو ، تویی یا نه تویی؟"
گوید:"اصلا می ندانم چیز من
وان "ندانم" هم ندانم نیز من
عاشقم اما ندانم بر کیم
نه مسلمانم نه کافر پس چیم
لیکن از عشقم ندارم آگهی
هم دلی پر عشق دارم هم تهی"
وادی هفتم:فقر و فنا
بعد از این وادی فقر است و فنا
کی بود اینجا سخن گفتن روا
عین وادی فراموشی بود
گنگی و کری و بیهوشی بود
(عكسها توسط يكي از بچه هاي مركز در ارديبهشت 86
Posted by iasbsiha at 4:46 AM 0 comments
Wednesday, May 2, 2007
moallem e eshgh
ديدي و بي مرادي و بي حاصلي، حاصل چندين سال درك و انديشه گزيني تو نبود.
سر كلاس درس، معلم ادبيات: و انسانيت مرد گرچه انسان زنده بود
و تو بي توجه به حرف او، با خود فكر مي كني:
و اكنون پس از سالها به تظاهر علم اندوختن به عالـِمان اطراف مي نگري و مي نگري
.....
عالمي را مي بيني كه كشف جديدش رابطه مستقيم ميزان انسانيت با تعداد مقالات است...و
معترض به فيلم سيصدي را مي بيني كه احترام به حقوق ديگران جزء مفاهيم قابل درك او به حساب نمي آيد... و
مدعي عدالتي را مي بيني كه دوگانگي و تظاهراز افكار عادلانه او شمرده مي شود
...........
"و اكنون تو در كلاس درس در جايگاه معلم: "... و انسانيت مرد گرچه انسان زنده بود
و يكي از شاگردانت به تو اين نوشته را هديه مي دهد:
" روح پدرم شاد كه فرمود به استاد"
"فرزند مرا عشق بياموز دگر هيچ "
و تو متحير ...پريشان...وامانده از همه تفكراتت در دل مي گويي:
Posted by iasbsiha at 11:52 AM 6 comments
Monday, April 23, 2007
Thursday, April 19, 2007
Entezar...
كه اين روزها مي رسي از همين ره
Posted by iasbsiha at 8:04 AM 1 comments
Labels: habit
Sunday, April 1, 2007
Tuesday, March 20, 2007
Saturday, March 17, 2007
Thursday, March 15, 2007
Monday, March 12, 2007
300 the movie
داستان فيلم، جنگ ایران و یونان در میدان جنگ ترموپیل (گردنه معروفی در یونان، بین کوه اویته و خلیج مالیک) است. جایی که پادشاه اسپارتی یعنی لئونیداس ارتش 300 نفری خود را علیه ارتش عظیم ایرانیان تجهیز کرد تا مقابل سپاه خشایارشاه ایستادگی کنند اما گوژپشتی دروازههای شهر را به روی لشگر ایران باز میکند بنابر روايت هرودوت از تاريخ، این 300 اسپارتی توانستند جلوی لشگر عظیم خشایارشاه به مدت 3 روز مقاومت کنند اما در نهايت شکست خوردند. بنا بر اين روايات همین دفاع سه روزه باعث اتحاد یونانیان علیه ایرانیان و همین آغازی شد برای دموکراسی یونان و در نهايت شکست خشاريارشاه در نبردهای بعدی. [...] گذشته از نکات تاريخی آزاردهندهترين قسمتهای 300، تصوير ايرانيان است. در اين فيلم سپاه ايران افرادی هستند مشابه وحشیها و موجودات نفرتانگيز ارباب حقهها يعنی «اورکها». کسانی که جز کشتن نمیدانند و از نظر مغزی هم موجوداتی هستند در رديف غولهای ابله داستانهای هری پاتر که البته در برابر 300 نفر يونانی خوشتيپ و فداکار زمينگير میشوند.
و حالا چاره كار :
Posted by iasbsiha at 12:35 AM 0 comments
Sunday, March 11, 2007
Saturday, March 10, 2007
Eydi1
سبزي پلو با ماهي يادت نره
Posted by iasbsiha at 10:55 PM 2 comments
Computer Program:
hadafe barnameh: be dast aavordane javaabe moa'adelat n bo'di dar fazaaye hilbert e farzi ba komake moaadelaat e Gibs e quantomi e nesbiyati.
natijeh e barname: a'dadi tasadofi be soorate movarab!
Posted by iasbsiha at 2:16 AM 0 comments
Wednesday, March 7, 2007
Baazam Nasihat!
Posted by iasbsiha at 12:00 AM 1 comments
Monday, March 5, 2007
nasihat
goft aasan gir bar khod karha kaz roe tabe
sakht migirad jahan bar mardomane sakht koosh
Posted by iasbsiha at 9:22 PM 0 comments
Tavalodet Mobarak
اين قصه ي يك نفر است.
نمي خواهد كسي را ناراحت كنه اون وقت :
هر وقت كسي ازش كاري مي خواهد انجام بده نمي تونه بگه نه.
هي لبخند ميزنه حتي وقتي خيلي ناراحته.
هي هرچي داره يا اختيار استفاده از يه چيز را داره با بقيه شريكش مي كنه.
هي به كوچكتر از خودش سلام مي كنه
هي.....
هي.....
بعد چي مي شه؟
.....................
وقتي ميبيننش انقدر بر و بر نگاش مي كنن كه يعني سلامت كجا رفت؟
وقتي كارش دارن ميان سراغش
وقتي مريضه و يا تنهاست كسي اصلن يادش نمي آد.
وقتي تقاضايي داره
بهشون بر مي خوره!
سلام نمي كنن!
قهر مي كنن !
متلك مي گن!
براي استفاده ي 1 روز از كامپيوتر اتاقش بايد از همه اجازه بگيره و گرنه همه طلبكارن!
حالا
از امروز رفتارش را عوض مي كنه
Posted by iasbsiha at 2:22 AM 5 comments
Labels: sharareh
Sunday, February 25, 2007
Maghdamam ozve jadid golbaraAn
فرصتت باد كه ديوانه نواز آمده اي
Posted by iasbsiha at 1:51 AM 2 comments
Labels: hala
Tuesday, February 20, 2007
Monday, February 19, 2007
MiJanGim!!
Posted by iasbsiha at 12:15 AM 0 comments
Wednesday, February 14, 2007
Jashne BaAroon
خيلي حيفه كه ماهي هاي حوض مركز
آفتاب نمي بينن و هيچوقت بارون ندارن تا براش جشن بگيرن
كاش مي شد كه براي ماهي ها جشن بارون بگيريم
!
Posted by iasbsiha at 2:27 AM 1 comments
Labels: habit
Monday, February 5, 2007
Tuesday, January 30, 2007
Wednesday, January 24, 2007
MahI!
Posted by iasbsiha at 10:15 PM 0 comments
Saturday, January 20, 2007
Thursday, January 18, 2007
dastgaahe khod pardaaz
Posted by iasbsiha at 2:46 AM 1 comments
Wednesday, January 17, 2007
Saturday, January 13, 2007
salam
salam.
Miiiiinevisiiiim!!!
Bar sare aanim ke gar ze dast bar aayad
Weblogi besazim ke ghoseh sar aayad:))
Posted by iasbsiha at 6:33 AM 1 comments
Labels: habit