بندگی
فرعون خوشه ای انگور در دست داشت و تناول می کرد.
ابلیس نزدیک او آمد و گفت:" هیچ کس تواند این خوشه انگور تازه را مروارید سازد؟" فرعون گفت:"نه"!
ابلیس به لطایف سحر آن خوشه انگور را خوشه مروارید ساخت.
فرعون تعجب کرد و گفت:"عجب استاد مردی هستی!"
ابلیس سیلی بر گردن او زد و گفت:" مرا با این استادی به بندگی قبول نکردند،
تو با این حماقت دعوی خدایی چگونه می کنی؟"
جوامع الحکایات
ابلیس نزدیک او آمد و گفت:" هیچ کس تواند این خوشه انگور تازه را مروارید سازد؟" فرعون گفت:"نه"!
ابلیس به لطایف سحر آن خوشه انگور را خوشه مروارید ساخت.
فرعون تعجب کرد و گفت:"عجب استاد مردی هستی!"
ابلیس سیلی بر گردن او زد و گفت:" مرا با این استادی به بندگی قبول نکردند،
تو با این حماقت دعوی خدایی چگونه می کنی؟"
جوامع الحکایات
No comments:
Post a Comment